سلام
حرف حساب،تمام حرفهاي معلم رياضيست،بين چهار ديواري بسته کلاسي که غرق شده تو روياهاي جورواجور بچه هايي که فکر ميکنند دانشگاه که بشه...
اين قديما که ميگم،چرا خيلي قديمه،رو حساب تقويم چهار سال پيش رو حساب خاطره، همين يک ساعت پيش..وقتي مامان بزرگم اه ميکشد و ميگفت:"انگار همين ديروز بود" نخودي ميخنديدم که ديروز چطوري توش اين همه اتفاق افتاده..اما حالا ميفهمم ديروز،عجب روزي بود..
خدا صبرم داد اقاي اعلم،چه صبري.
بعضي ها به دانشگاه ميگن زندان،چون پاسبون زندون شده يک کاره اي تو دانشگاه و فکر ميکنه دانشجو ها، قاتل و دزد و غيره اند..
وقته خداحافظ که شد، خدا در گلويم شکست..
نه فکر نميکنم سلام بي جوابه،اخه جواب سلام واجبه

سلام دوست من

مي گم اخر چي شد من که نفهميدم کي کيو کشت :D

ممنون که به کلبه من سر زدي و يه مهربون بودي

شاد باش تنها نباش