سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جواندل

کمی با من صمیمی باش!
بیا با من صمیمی باش!

صمیمی شدن  یک مهارت ارتباطی است که بعضی‏ها آن را خوب بلدند و می‏دانند که از آن چطور و در چه موقعیت‏هایی استفاده کنند.

 

کمی با من صمیمی باش!

بعضی‏ها از صمیمی شدن می‏ترسند‏، می‏‏ترسند وقتی در یک رابطه صمیمی قرار گرفتند از آنها سوءاستفاده عاطفی شود یا در بازی ای بیفتند که قواعدش را بلد نیستند. بعضی ها از صمیمیت نمی ترسند اما کلا شخصیتی «نجوش» دارند؛ آنها در طول زندگیشان به این باور رسیده‏اند که «صمیمی نشدن منفعت های بیشتری دارد تا صمیمی شدن ».

بعضی‏ها هم زیادی صمیمی می‏شوند و به قول معروف «چای نخورده پسرخاله می‏شوند». هیچ کدام از این سبک‏های صمیمیت سبک های سالمی نیستند و در دراز مدت به ضرر فرد تمام می شوند. در این مقاله می خواهیم، هم علت صمیمی یا غیرصمیمی شدن آدم ها را بررسی کنیم و هم راهکار هایی برای تجربه یک صمیمیت سالم در یک رابطه سالم ارائه کنیم.

انگار صمیمیت در سرشت بعضی‏ها هست و در سرشت بعضی‏ها نیست اما اگر«سرشت» را به معنی یک ویژگی مادرزادی در نظر بگیریم، این فقط نیمی از ماجراست.

درست است که در همان شیرخوارگی بچه ها، نشانه هایی از صمیمی یا غیرصمیمی بودن آنها در نحوه رابطه چشمی یا جوابی که به لبخند آدمیزاد می‏دهند دیده می شود اما عمده ماجرا در سال‏های بعد شکل می‏گیرد. دلیل‏های زیر را می توان برای صمیمی بودن یا غیرصمیمی بودن افراد در نظر گرفت:

 

1 - سیستم صمیمیت در خانواده

در همین صفحه بارها گفته ایم که خانواده‏ها را می توان براساس مرزهایی که بین افرادشان وجود دارند، تقسیم‏بندی کرد. در خانواده‏هایی که مرزهای بازی دارند، یعنی همه در کار هم دخالت می‏کنند، همه لباس هم را می‏پوشند، در تمام اتاق‏ها در همه مواقع شبانه روز باز است و آدم‏های خانواده چیزی به نام تنهایی و استقلال ندارند، آدم‏هایی شکل می گیرند که به نحوی افراطی صمیمی هستند.

برعکس، خانواده‏هایی که مرزهای بسته‏ای دارند، یعنی خانواده بیشتر به یک اداره یا یک پادگان شبیه است تا یک خانواده و هر کس به فکر خودش است، معمولا آدم های نجوشی بار می آورند. آدم‏هایی که صمیمیت سالمی دارند معمولا در خانواده‏های نوع سوم پرورش یافته اند؛ درخانواده هایی که با وجود مرزهای تعریف شده بین اعضای خانواده، انعطاف پذیری مرزها را هم به رسمیت می‏‏شناسند. در این خانواده‏ها به استقلال همه اعضای خانواده احترام گذاشته می شود و هر کسی از وسایل شخصی‏اش استفاده می‏کند اما اگر خانواده در موقعیت فشارزایی قرار گرفت، موقتا این مرزها جای خودشان را عوض می کنند و مثلا پدر اختیارات بیشتری پیدا می کند. در این خانواده ها احترام و صمیمیت با هم آموخته می شوند.

 

2 - سبک فرزندپروری

درست مثل تعداد مرزها، سبک ‏های فرزندپروری والدین هم 3تاست. والدینی که از سبک فرزندپروری دیکتاتورمآبانه استفاده می‏کنند، یعنی قانون‏های خشکی را در خانواده حاکم می‏کنند و هر عمل خلاف این قوانین را به شدت تنبیه می کنند، معمولا فرزندان نجوشی تحویل جامعه می‏دهند.  برعکس، والدینی که خیلی «باز و آزادانه» رفتار می کنند و اصلا بی خیال تربیت کردن بچه‏اند، بچه ‏های «چایی نخورده، پسرخاله شو »را به وجود می آورند. والدین دموکرات، یعنی والدینی که به استقلال بچه احترام می گذارند اما در عین حال قوانین خودشان را دارند، بچه هایی با صمیمیت سالم تحویل جامعه می‏دهند.

البته بعضی وقت ‏ها سبک والدین یکی از والدین-  معمولا مادر-  طوری است که بچه را فقط در سیستم خانواده صمیمی می خواهد و در ذهن بچه، تمام غریبه ها را به «لولو» تبدیل می کند. این خانواده ها می توانند ترس از صمیمیت را پرورش دهند.

 

3 - فرهنگ و تجربه

بعضی از فرهنگ‏ها «صمیمی بودن» را یک ارزش محسوب می‏کنند و حتی آدم هایی را که بیش از حد صمیمی می شوند تشویق می کنند.  کشور ما تا حدودی در این دسته جای می گیرد. کلا در این کشور ها  «من جمعی» قوی تر از«من فردی» است.  برعکس در کشورهای فردگرا تر، فرهنگ برای استقلال آدم ها ارزش بیشتری قائل است و صمیمی نبودن را هم به رسمیت می شناسد. این ارزش ها معمولا نسل به نسل منتقل می شوند و البته ممکن است تغییراتی تدریجی در طول نسل های مختلف پیدا کنند. همین که صمیمیت همسایه ها را در زمان فعلی کشورمان با مثلا 100سال پیش مقایسه کنید، دستتان می آید این تغییرها یعنی چه. غیر از فرهنگ که یک موضوع کاملا جمعی است،

تجربه های زندگی شخصی فرد که یک موضوع کاملا فردی است هم می توانند بر زندگی اش موثر باشند.  آدم هایی که از رابطه صمیمی با دیگران ضربه خورده‏اند، به ویژه اگر این ضربه ها در دوره شکل گیری شخصیتشان یعنی قبل از 18 سالگی باشد، ممکن است برای مدت ها از رابطه صمیمی اجتناب کنند.

 

چطور سالم صمیمی شویم؟

چطور سالم صمیمی شویم؟

البته واقعا تبدیل یک آدم‏ «نجوش» یا یک آدم «صمیمیت ترس» به یک آدم  «صمیمی» به همین راحتی ها هم نیست.  وقتی که صمیمی نبودن مخصوصا در دوران جوانی در تمام جوانب زندگی تاثیر می گذارد و حتی مانع ازدواج می شود باید با یک روان شناس مشورت و مشکل را اصولی حل کرد. توصیه‏های زیر را فقط برای این ارائه می دهیم که دغدغه بیشتری به این مساله مهم زندگی داشته باشید:

 

1 - ته و توی مشکل‏تان را در بیاورید.

بخش اول مطلب را بخوانید و ببینید که واقعا صمیمی نبودن یا زیادی صمیمی بودن شما به کجا بر می‏‏گردد؟ تربیت والدینتان؟ نوع خانواده‏ای که در آن زندگی کرده‏اید؟ تجربه‏هایی که در طول زندگی داشته‏اید؟ فرهنگی که در آن بزرگ شده‏اید؟ همه اینها یا هیچ کدام از آنها؟ وقتی که مشکل ریشه‏ا‏ی تر باشد و مثلا به نوع خانواده برگردد، بهتر است آن را با یک روان شناس در میان بگذارید اما مواقعی که پای تجربه در میان است می توانید از راهکارهای بعدی استفاده کنید.

 

2 - در ارتباط با دیگران ماهر شوید.

بعضی وقت‏ها شما مجبورید کاستی‏‏هایی را که در طول تربیت خانوادگی یا تحصیلی تان داشته اید، خودتان جبران کنید.  بعضی از اولیا و مربیان در خودشان این مسوولیت را احساس نمی‏کنند که فرزند یا شاگردشان را با مهارت‏های ارتباطی آشنا کنند. مهارت‏هایی مثل گوش دادن، دانستن زبان بدن، همدلی، شوخ طبعی، نه گفتن و از این قبیل. اما اگر می خواهید اساسی و در عمل این مهارت‏ها را یاد بگیرید، به مراکز مشاوره معتبر یا فرهنگ‏سراهایی که معمولا کارگا ه‏های مهارت‏های زندگی را برگزار می‏کنند، مراجعه کنید.  نشانی مراکز مشاوره معتبر را می‏توانید در سایت «سازمان نظام روان شناسی و مشاوره» پیدا کنید.

 

3 - خود افشایی کنید.

بعضی وقت‏ها شما در یک رابطه قرار گرفته‏اید که حس می کنید راکد مانده است و دوست دارید رابطه تان با طرف مقابل‏تان به سطح عمیق ‏تری از صمیمیت برسد. در این موارد، افشای بعضی از رازهای شخصی می تواند در طرف مقابلتان احساس صمیمیت را بیدار کند.  معمولا هر چه آدم‏ها صمیمی تر شوند رازهای بیشتری را درباره همدیگر می دانند و هرچه رازهای بیشتری درباره هم بدانند صمیمی تر می شوند. البته قبل از رازافشییی یادتان باشد که اعتماد کامل به دهن لق نبودن طرف مقابل داشته باشید و یادتان باشد که در افشای رازتان، پای آدم های دیگر یا خانواده در میان نباشد.

 

4- صمیمیت را با بی احترامی قاتی نکنید.

بعضی‏ها فکر می کنند که اگر با یک نفر صمیمی شدند دیگر می توانند با رکیک ترین الفاظ او را صدا بزنند و اگر طرف مقابل این بی احترامی‏ها را قبول نکرد او را «بی جنبه» حساب می کنند.  شعار آنها این است؛ «من و فلانی که این چیزها را با هم نداریم ». اما اگر رابطه صمیمانه محترمانه باشد، هم عمق بیشتری دارد و باعث می شود که عزت نفس 2نفر بالاتر برود و هم معمولا طولانی مدت‏تر است.

همشهری خانواده - سعید بی‏نیاز
گروه خانواده و زندگی تبیان

نوشته شده در شنبه 89/1/21ساعت 6:19 عصر توسط علیرضا اعلم نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک