خبر این است:کیومرث ملک مطیعی بازیگر پیشکسوت عرصه سینما و تئاتر هم به قافله رفتگان پیوست. ......وبازی ساده روان صمیمی وشادی بخشش در دهها سریال و فیلم یادگاری برای لبخندها! فیلم شناسی کیومرث ملک مطیعی - گل بارون - پسر آدم، دختر حوا - پوست موز - صبح روز هفتم - کلانتری غیرانتفاعی - خروس جنگی (تلخ و شیرین) - قاعده بازی - عروس فراری - فردا روز دیگری است - الو!الو! من جوجوام - دیدار- آوای دریا- ترن - جنگلبان - سرزمین آرزوها - بگذار زندگی کنم- معما-- میهمانی خصوصی- تفنگ شکسته- راه دوم- مردی که زیاد می دانست- بازجویی یک جنایت- شیلات - مرگ سفید - سفیر - برنج خونین - پیکرتراش ـ از عوج تا اوج - جاده - دست شیطان - سرباز اسلام- طلوع انفجار - سایه های بلند باد - سرخپوستها- نفس بریده - صبح خاکستر - طوطی- فریاد زیر آب - فریاد عشق - کلاغ- ماهی ها در خاک می میرند - شهر شراب صمیمی شدن یک مهارت ارتباطی است که بعضیها آن را خوب بلدند و میدانند که از آن چطور و در چه موقعیتهایی استفاده کنند. کمی با من صمیمی باش! بعضیها از صمیمی شدن میترسند، میترسند وقتی در یک رابطه صمیمی قرار گرفتند از آنها سوءاستفاده عاطفی شود یا در بازی ای بیفتند که قواعدش را بلد نیستند. بعضی ها از صمیمیت نمی ترسند اما کلا شخصیتی «نجوش» دارند؛ آنها در طول زندگیشان به این باور رسیدهاند که «صمیمی نشدن منفعت های بیشتری دارد تا صمیمی شدن ». بعضیها هم زیادی صمیمی میشوند و به قول معروف «چای نخورده پسرخاله میشوند». هیچ کدام از این سبکهای صمیمیت سبک های سالمی نیستند و در دراز مدت به ضرر فرد تمام می شوند. در این مقاله می خواهیم، هم علت صمیمی یا غیرصمیمی شدن آدم ها را بررسی کنیم و هم راهکار هایی برای تجربه یک صمیمیت سالم در یک رابطه سالم ارائه کنیم. انگار صمیمیت در سرشت بعضیها هست و در سرشت بعضیها نیست اما اگر«سرشت» را به معنی یک ویژگی مادرزادی در نظر بگیریم، این فقط نیمی از ماجراست. درست است که در همان شیرخوارگی بچه ها، نشانه هایی از صمیمی یا غیرصمیمی بودن آنها در نحوه رابطه چشمی یا جوابی که به لبخند آدمیزاد میدهند دیده می شود اما عمده ماجرا در سالهای بعد شکل میگیرد. دلیلهای زیر را می توان برای صمیمی بودن یا غیرصمیمی بودن افراد در نظر گرفت: 1 - سیستم صمیمیت در خانواده در همین صفحه بارها گفته ایم که خانوادهها را می توان براساس مرزهایی که بین افرادشان وجود دارند، تقسیمبندی کرد. در خانوادههایی که مرزهای بازی دارند، یعنی همه در کار هم دخالت میکنند، همه لباس هم را میپوشند، در تمام اتاقها در همه مواقع شبانه روز باز است و آدمهای خانواده چیزی به نام تنهایی و استقلال ندارند، آدمهایی شکل می گیرند که به نحوی افراطی صمیمی هستند. برعکس، خانوادههایی که مرزهای بستهای دارند، یعنی خانواده بیشتر به یک اداره یا یک پادگان شبیه است تا یک خانواده و هر کس به فکر خودش است، معمولا آدم های نجوشی بار می آورند. آدمهایی که صمیمیت سالمی دارند معمولا در خانوادههای نوع سوم پرورش یافته اند؛ درخانواده هایی که با وجود مرزهای تعریف شده بین اعضای خانواده، انعطاف پذیری مرزها را هم به رسمیت میشناسند. در این خانوادهها به استقلال همه اعضای خانواده احترام گذاشته می شود و هر کسی از وسایل شخصیاش استفاده میکند اما اگر خانواده در موقعیت فشارزایی قرار گرفت، موقتا این مرزها جای خودشان را عوض می کنند و مثلا پدر اختیارات بیشتری پیدا می کند. در این خانواده ها احترام و صمیمیت با هم آموخته می شوند. 2 - سبک فرزندپروری درست مثل تعداد مرزها، سبک های فرزندپروری والدین هم 3تاست. والدینی که از سبک فرزندپروری دیکتاتورمآبانه استفاده میکنند، یعنی قانونهای خشکی را در خانواده حاکم میکنند و هر عمل خلاف این قوانین را به شدت تنبیه می کنند، معمولا فرزندان نجوشی تحویل جامعه میدهند. برعکس، والدینی که خیلی «باز و آزادانه» رفتار می کنند و اصلا بی خیال تربیت کردن بچهاند، بچه های «چایی نخورده، پسرخاله شو »را به وجود می آورند. والدین دموکرات، یعنی والدینی که به استقلال بچه احترام می گذارند اما در عین حال قوانین خودشان را دارند، بچه هایی با صمیمیت سالم تحویل جامعه میدهند. البته بعضی وقت ها سبک والدین یکی از والدین- معمولا مادر- طوری است که بچه را فقط در سیستم خانواده صمیمی می خواهد و در ذهن بچه، تمام غریبه ها را به «لولو» تبدیل می کند. این خانواده ها می توانند ترس از صمیمیت را پرورش دهند. 3 - فرهنگ و تجربه بعضی از فرهنگها «صمیمی بودن» را یک ارزش محسوب میکنند و حتی آدم هایی را که بیش از حد صمیمی می شوند تشویق می کنند. کشور ما تا حدودی در این دسته جای می گیرد. کلا در این کشور ها «من جمعی» قوی تر از«من فردی» است. برعکس در کشورهای فردگرا تر، فرهنگ برای استقلال آدم ها ارزش بیشتری قائل است و صمیمی نبودن را هم به رسمیت می شناسد. این ارزش ها معمولا نسل به نسل منتقل می شوند و البته ممکن است تغییراتی تدریجی در طول نسل های مختلف پیدا کنند. همین که صمیمیت همسایه ها را در زمان فعلی کشورمان با مثلا 100سال پیش مقایسه کنید، دستتان می آید این تغییرها یعنی چه. غیر از فرهنگ که یک موضوع کاملا جمعی است، تجربه های زندگی شخصی فرد که یک موضوع کاملا فردی است هم می توانند بر زندگی اش موثر باشند. آدم هایی که از رابطه صمیمی با دیگران ضربه خوردهاند، به ویژه اگر این ضربه ها در دوره شکل گیری شخصیتشان یعنی قبل از 18 سالگی باشد، ممکن است برای مدت ها از رابطه صمیمی اجتناب کنند. چطور سالم صمیمی شویم؟ البته واقعا تبدیل یک آدم «نجوش» یا یک آدم «صمیمیت ترس» به یک آدم «صمیمی» به همین راحتی ها هم نیست. وقتی که صمیمی نبودن مخصوصا در دوران جوانی در تمام جوانب زندگی تاثیر می گذارد و حتی مانع ازدواج می شود باید با یک روان شناس مشورت و مشکل را اصولی حل کرد. توصیههای زیر را فقط برای این ارائه می دهیم که دغدغه بیشتری به این مساله مهم زندگی داشته باشید: 1 - ته و توی مشکلتان را در بیاورید. بخش اول مطلب را بخوانید و ببینید که واقعا صمیمی نبودن یا زیادی صمیمی بودن شما به کجا بر میگردد؟ تربیت والدینتان؟ نوع خانوادهای که در آن زندگی کردهاید؟ تجربههایی که در طول زندگی داشتهاید؟ فرهنگی که در آن بزرگ شدهاید؟ همه اینها یا هیچ کدام از آنها؟ وقتی که مشکل ریشهای تر باشد و مثلا به نوع خانواده برگردد، بهتر است آن را با یک روان شناس در میان بگذارید اما مواقعی که پای تجربه در میان است می توانید از راهکارهای بعدی استفاده کنید. 2 - در ارتباط با دیگران ماهر شوید. بعضی وقتها شما مجبورید کاستیهایی را که در طول تربیت خانوادگی یا تحصیلی تان داشته اید، خودتان جبران کنید. بعضی از اولیا و مربیان در خودشان این مسوولیت را احساس نمیکنند که فرزند یا شاگردشان را با مهارتهای ارتباطی آشنا کنند. مهارتهایی مثل گوش دادن، دانستن زبان بدن، همدلی، شوخ طبعی، نه گفتن و از این قبیل. اما اگر می خواهید اساسی و در عمل این مهارتها را یاد بگیرید، به مراکز مشاوره معتبر یا فرهنگسراهایی که معمولا کارگا ههای مهارتهای زندگی را برگزار میکنند، مراجعه کنید. نشانی مراکز مشاوره معتبر را میتوانید در سایت «سازمان نظام روان شناسی و مشاوره» پیدا کنید. 3 - خود افشایی کنید. بعضی وقتها شما در یک رابطه قرار گرفتهاید که حس می کنید راکد مانده است و دوست دارید رابطه تان با طرف مقابلتان به سطح عمیق تری از صمیمیت برسد. در این موارد، افشای بعضی از رازهای شخصی می تواند در طرف مقابلتان احساس صمیمیت را بیدار کند. معمولا هر چه آدمها صمیمی تر شوند رازهای بیشتری را درباره همدیگر می دانند و هرچه رازهای بیشتری درباره هم بدانند صمیمی تر می شوند. البته قبل از رازافشییی یادتان باشد که اعتماد کامل به دهن لق نبودن طرف مقابل داشته باشید و یادتان باشد که در افشای رازتان، پای آدم های دیگر یا خانواده در میان نباشد. 4- صمیمیت را با بی احترامی قاتی نکنید. بعضیها فکر می کنند که اگر با یک نفر صمیمی شدند دیگر می توانند با رکیک ترین الفاظ او را صدا بزنند و اگر طرف مقابل این بی احترامیها را قبول نکرد او را «بی جنبه» حساب می کنند. شعار آنها این است؛ «من و فلانی که این چیزها را با هم نداریم ». اما اگر رابطه صمیمانه محترمانه باشد، هم عمق بیشتری دارد و باعث می شود که عزت نفس 2نفر بالاتر برود و هم معمولا طولانی مدتتر است. زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین-
خاطراتی مغشوش-
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد.
ما ز اقلیمی پاک-
که بهشتش نامند-
بچنین رهگذری آمده ایم.
گذری دنیانام-
که نامش پیداست-
مایه پستی هاست.
ما ز اقلیم ازل-
ناشناسانه بدین دیر خراب آمده ایم
چو یکی تشنه بدیدار سراب آمده ایم
مادر آن روز نخست-
تک و تنها بودیم
خبری از زن و معشوقه و فرزند نبود
سخنی ازپدر و مادر دلبند نبود
یکزمان دانستیم-
پدرومادر و معشوقه و فرزندی هست
خواهر و همسر دلبندی هست
***
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد:
روزی از راه رسید-
که پدر لحظه بدرودش بود
ناله در سینه تنگ-
اشک در چشم غم آلودش بود
جز غم و رنج توانکاه نداشت
سینه اش سنگین بود-
قوت آه نداشت.
با نگاهی میگفت:
پس از آن خستگی و پیری و بیماریها-
دفتر عمر پدر را بستند
ای پسر جان، بدرود!
ای پسر جان، بدرود!
لحظه ای رفت و از آن خسته نگاه-
اثری هیچ نبود
پدرم چشم غم آلوده حیرانش را
بست و دیگر نگشود.
***
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد:
روزی از راه رسید-
که چنان روز مباد
روز ویرانگر سخت
روز طوفانی تلخ
که به دریای وجودم همه طوفان انگیخت
زورق کوچک بشکسته ما-
در دل موج خروشنده دریا افتاد
کاخ امید فرو ریخت مرا-
مادر خسته تن خسته دلم-
زمن آهنگ جدائی دارد
حالت غمزده اش-
چشم ماتمزده اش بامن گفت:
که از این بندگران عزم رهائی دارد.
***
مادرم آنکه چو خورشید بما گرمی داد-
پیش چشمم افسرد
باغ سر سبز امیدم پژمرد
اشک نه، هستی من-
گشت در جانم و از دیده برخسار دوید
مادرم رفت و به تاریکی شبها گفتم:
آفتابم زلب بام پرید.
***
زندگی دفتری ازخاطره هاست
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد:
لحظه یی میاید-
لحظه یی صبر شکن-
که یتیمی سر راهی گرید
پدری نیست که گردی ز رخش برگیرد
مادری نیست که درمانده یتیم-
جای در دامن مادر گیرد.
***
زندگی دفتری از خاطره هاست:
بارها دیده ام و می بینم-
مادری اشک آلود
با نگاهی پردرد
چشم در چشم غم آلود پسر دوخته است
وز تهی دستی خویش-
بهر تنها فرزند-
سالها حسرت و ناکامی اندوخته است
پشت سر می بیند-
دشت تا دشت، غم و غربت و سرگردانی
پیش رو مینگرد-
کوه تا کوه پریشانی و بی سامانی
من بجز سکه اشک-
چه توانم که بپایش ریزم؟
نه مرا دستی هست-
که غمی از دل او بردارم
نه دلی سخت کزو بگریزم
***
ما همه همسفریم
کاروان میرود و میرود آهسته براه
مقصدش سوی خدا آمدهایم-
باز هم رهسپر کوی خدائیم همه
ما همه همسفریم
لیک در راه سفر-
غم و شادی بهم است
ساعتی در ره این دشت غریب-
میرسد «راهروی خسته» به «خرم کده» یی
لحظه یی در دل این وادی پیر-
میرسد «همسفری شاد» به «ماتمکده»یی
***
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین-
خاطراتی مغشوش-
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد:
یکنفر در شب کام-
یکنفر در دل خاک
یکنفر همدم خوشبختی هاست-
یکنفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم-
عمرمان میگذرد
وز سر تخت مراد-
پای بر تخته تابوت گذاریم همه
ما همه همسفریم
پدر خسته براه-
مادر بخت سیاه-
سوواران پسر و دختر تنها مانده-
عاشقانی که زهم دور شدند-
دخترانی که چو گل پژمردند-
کودکانی که به غربت زدگی-
خفته در گور شدند-
همگی همسفریم.
***
تا ببینیم کجا، باز کجا،
چشممان باردگر-
سوی هم بازشود؟
در جهانی که در آن راه ندارد اندوه-
زندگی باهمه معنی خویش-
ازنو آغاز شود.
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین-
خاطراتی مغشوش-
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد زندگی را آنچنان سخت نگیر من نمی گیرم هیچ انچنان سخت نگیر که من نمی گیرم هیچ من نمی گیرم هیچ جای شکرش باقیست تن سالم دارم گردنی امن و امان از تیغ ظالم دارم آبرویی آنچنان و بر و رویی کم و بیش دست بی آز و طمع دارم و سر درون لاک خویش نه دلم در پی ازار کسی ست نه نگاهم شور بر گرمی آزار کسی ست وضع من عالی نیست جای شکرش باقیست خانه ام خالی نیست یک سماور دارم که در ان می جوشد جانمازی هم هست بر سر طاقچه اش سفره نانی هم هست که پر است شکر خدا پر از نان لواش قاب عکسی ست به دیوار اطاق آویزان یادگاریست که از مادر پیرم دارم بر سر سفره ی عقد پدرم تا امروز همچنان مظلوم است از نگاهش پیداست جای شکرش باقیست خانه ام خالی نیست گریه یی هست کز آن زن همسایه ماست صبحها می اید به غذای سرد شب مانده ما روزگاریست که عادت دارد جای شکرش باقیست خانه ام خالی نیست تو حیاط خونه مون اون طرف حوضش یه تلمبه س توی حوضش سه چهار تا ماهی های گرد و قلمبه س رو درخت دم حوض پر از گنجشکای ریز و درشته پر از کلاغای تشنه و گشنه عصرا دیدن داره اونقده شلوغ پلوغه تو حیاط انگاری جلو سینماس و پنداری شبهای جمعه س جای شکرش باقیست نفسی هست هنوز که هنوز می اید زندگی را آنچنان سخت مگیر دوستان گرامی این شعر از استاد مسعود فرد منش یکی از شعرای خوب معاصره. گویند از آن رو به این نام خوانده شده است که هر سال شادى نوینى باز آرد. [1] و برخى برآن هستند که اصل واژه «عید» از «عادت» است. زیرا آنان (قوم) و فامیل و خانواده ها برگرد آمدن دورهم در آن روز عادت کردهاند. [2] در لغتنامه تاج العروس درباره عید آورده است: عید در نزد عرب، زمانى است که در آن شادیها و یا اندوه ها، باز مى گردد و تکرار مى شود. [3] و در فرهنگ معین در این باره آمده است: عید، روز مبارکى است که در آن مردم جشن مى گیرند و شادى مى کنند و در این روز به همدیگر عیدى مى دهند از قبیل هدیه، پول، خلعت. [4] واژه عید در قرآن فقط یک بار آمده است. (اللهم انزل علینا مائده من السمإ تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیه منک). [5] خدایا! نازل کن براى ما مائدهاى از آسمان که براى اولین و آخرین از ما عید باشد و نشانهاى از تو. در تفسیر این آیه آمده است: عید در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است. به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى برطرف مى شود و بازگشت به پیروزیها و راحتى هاى نخستین مى کنند، عید گفته مى شود. و در اعیاد اسلامى به مناسبت این که در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مى گردد و آلودگى ها که برخلاف فطرت است از میان مى رود «عید» گفته شده است و از آنجا که روز نزول مائده، روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است؛ حضرت مسیح(ع) آن را «عید» نامیده است. [6] «کل یوم لا یعصى الله تعالى فیه فهو یوم عید» و این فرمایش امیرمومنان(ع) اشاره به این موضوع دارد که روز ترک گناه، روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است. [7] حضرت فرمود: «انما هذا لمن عید من غفرله»؛ این عید کسى است که آمرزیده شده است. [8] در خبر است: چیزى به رسم هدیه نوروزى خدمت امیرالمومنین(ع) تقدیم شد، حضرت پرسید: این چیست؟ عرض کردند: یا امیرالمومنین! امروز نوروز است. فرمود: هر روز را براى ما نوروز سازید. [9] امام صادق(ع) به یکى از اصحابش به نام معلى بن خنیس در باره عید نوروز فرمود: «ان یوم النیروز هوالیوم الذى اخذ فیه النبى(ص) لامیرالمومنین(ع) العهد بغدیرخم... و هوالیوم الذى ظفرفیه باهل النهروان... و هوالیوم الذى یظفرفیه قائمنا اهل البیت» . [10] در بحارالانوار روایت ذیل آمده است: «ان المنصور تقدم الى موسى بن جعفر (ع) بالجلوس للتهنیه فى یوم النیروز و قبض ما یحمل الیه...». [11] سیدبن طاووس (یکى از دانشمندان بزرگ شیعه است.) که در باره نوروز مى نویسد: ابن فهد حلى در این زمینه مى نویسد: «یوم النیروز، یوم جلیل القدر»، نوروز، روزى گرانمایه و با منزلت است. و مقام معظم رهبرى در پیام نوروزى سال 1369 شمسى فرمودند: 1. دیدار از خانواده شهدا و جانبازان. 4. عیدى دادن مخصوصا به نونهالان. 5. آشتى دادن برادران وخواهران دینى و رفع کدورت از بین آنها. [*]. ماهنامه فرهنگ کوثر. [1]. لغتنامه دهخدا، ذیل واژه عید. [2]. لسان العرب، ابن منظور، ج 3، ص 319. [3]. همان، ج 8، ص43. [4]. فرهنگ معین، واژه عید و عیدى [5]. سوره مائده، آیه 114. [6]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 131. [7]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 131. [8]. بحارالانوار، ج 40، ص 326. [9]. وسائل الشیعه، ج 12، ص 214. [10]. بحارالانوار، ج 56، ص 119. [11]. همان، ج 98، ص 419. هوالعزیز جایی خوندم که یه بنده خدایی گفته بود تو عالم رویا خودمو در عالم برزخ دیدم ........ حال و روز خیلی بدی داشتم و راه نجاتی برام نبود........... به ناگاه نسیم خوش و دل انگیزی وزیدن گرفت که خیلی آرومم کرد.......... همزمان صدایی رو می شنیدم که دایم به من نزدیکتر می شد.......... شخصی داشت دعای ابو حمزه ثمالی رو می خوند........صدا که واضحتر شد دیدم این خودمم که دارم اون دعای مبارک رو می خونم............... فهمیدم که این نسیم روحبخش اونم تو عالم برزخ نتیجه یه شب خوندن دعای ابو حمزه در یکی از سحرهای ماه مبارکه............. اونوقت خیلی حسرت خوردم............که ای کاش همه سحرهای ماه مبارک این دعا رو خونده بودم............... ماه مبارک رمضان توراهه قدر لحظه لحضه شو بدونیم................... مراقب اعتیاد باشید! از روزی که شیطون آدم وهمسرش حوا رو فریفت.... واونها دندونشونو در میوه ممنوعه فرو بردند............ انسان تسلیم وسوسه نفس شد............. این روزها شیطون زاده هائی هستند که میوه های ممنوعه رو به هر جائی میبرند......... یاد بارون ....و گام میزنی اما چقدر دوری دور...... چقدر بوی نفسهات آشناست ولی.....هنوز منتظرم. دلم به حال فرهنگ جهانی میسوزه. دنیا رو نگاه کن! انسان رو ببین که گستاخ و درنده خو همنوعانشو پاره پاره میکنه. و زمینو نگاه کن که هرشب شیطونی رو آبستن میشه و هر روز ستمگری رو به دنیا میاره. و مارو ببین که دچار هزاران ترس.......تنها تورو انتظار می کشیم برما ببار ای بارون کرامت وسعادت ........ یا ابا صالح المهدی ادرکنی .... سلام به اونائیکه قدر روزهای جوونیشونو میدونند. .
کمی با من صمیمی باش!
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
واژه عید در قرآن
عید از منظر حضرت على(ع)
عید نوروز از منظر امام صادق(ع)
امام کاظم(ع) و جلوس عید نوروز
نوروز از نظر دانشوران اسلامى
سنت هاى نوروزى
باید اونها رو شناخت.........
باید در مقابل وسوسه هاشون مقاومت کرد .
چهارشنبه سی و یکم مرداد هشتاد و شش اعلم.
که تو سیاهچاله غفلت جا خوش کرده.
برماببار مولا......
سلام به اونائیکه قدر روزهای جوونیشونو نمیدونند.
این یه وبلاگه برای گفتن حرفهای جوونها.
از جوونها و برای جوونها..........
لطفاحرفهای خوب جوونیتونو برای من ارسال کنید.
ومنتظر....... بمانید.
متشکرم.
کد قالب جدید قالب های پیچک |